آرمان و رادمان الماس های زندگیم

  خوب سلام سلام   من اومدم. من اومدم ...............تا به موهات گل شقایق بزنم !!!!   19 ماهگیه عسل مسل مامان الهام گذشت.... به سرعت میدوئه میخزه میجهه!!! میپره میچرخه میخوابه  سینه خیز میره چهار دست و پا میره چهار نعل میره و و و و ...... اینارو میگم که متوجه عمق شیطنتای شازده بشید..... تازگیا پرتاب وسایل هم به دیگر آپشنای باحالش اضافه شده و کله هم میزنه به همه.... دماغ منم مورد عنایت قرار داد.... ایشون نیاز به 40 تا مادر و پدر دیگه هم داره. واقعا چشمای ما کافی نیست. یبار سرسیستم کارامو انجام میدادم و محمد مراقب آرمان بود.... دست بچه لای در...

به علت عید فطر و مهمانداریه اینجانب پست 19 ماهگی به تعویق می افتد.... باشد که بزودی آپ نمایم...... بوج بوج نفسام

سلام سلام     18 ماهگیه پسرم یک هفته ای هست که گذشته و تنبلی کردم برای پست. ببخشایید بر من.   یک راست میریم واسه تعریفیای این چن وقته:   دوتا دندون یکی پایین ویکی آسیاب درآوردی که هشت دندونه شدی جیگرم. رفتیم شمال و واکسن شازده از روز چهارشنبه 27 ام به تعویق افتاد. شنبه که خسته بودیم یکشنبه تب خفیف داشت دوشنبه بالاخره موفق شدیم. (قدت 82 دقیقا روی خط و وزن با پیشرفت سیصد گرمی از یکسااااالگیت تنها 12 و 200 شده...خط صدک نمودارت صاف شده و برگشتی به محیط سبز، ولی من نینیه چاقالو بیشتر دووووست دارمممم غذا به بدبختی و خود زنی میخوری و بیشترم ترجیح م...

  برای ما دعا کنید.....